![]() |
خداشناسی در عرفان حلقه(کیهانی)
چکیده:
فرقه عرفان حلقه کیهانی به سرکردگی محمد علی طاهری از اواسط دهه هفتاد شمسی فعالیت خود را در حوزه عرفانی و درمانی آغاز کرد و در اواسط دهه 80 به اوج خود رسید و علی رغم دستگیری وی هنوز این نحله توسط مَسترهایش در سطح کشور به راهزنی ایمان جوانان و خانوادههای این مرز و بوم میپردازد. طاهری بحث فرادرمانی و اصطلاح خود ساخته سایمنتولوژی را کرامت خود در مکتب عرفانیاش دانسته و همگان را دعوت به تجربه در این مورد مینماید، تجربهای که شرط آن تسلیم بودن و شاهد بودن است و هدف از آن اتصال به شبکه شعور کیهانی یا همان روح القدس است. وی با این فریب بزرگ اولا ادعا میکند که تمام این مباحث به او وحی شده و الهاماتی است که از سوی خداوند به وی صورت پذیرفته و این مباحث را از جایی اقتباس نکرده است و ثانیا او درصدد بیان عرفان اصیل ایرانی اسلامی است،
در عرفان حلقه اساس خداشناسی را توجه به شبکه موهوم شعور کیهانی یا همان روح القدس دانسته که خدای متعال تمام قدرت ها و صفات خویش را به این شبکه تفویض نموده است.
کلید واژه: عرفان حلقه، اتصال، شعور کیهانی،تفویض، روح القدس
مقدمه:
گرایش انسان به پرستش خداوند یکی از نیازهای فطری و درونی بهشمار میرود؛ هرچند گاه این امر در پس پردههای غفلت باقی مانده و با همه بدیهی بودن روشن وی، به بیراهه میانجامد.
تنها زمانی که نیازهای انسان از مسیری درست ارضا شود، به رشد و شکوفایی او منجر میشود، در پی آن آرامش و سعادت دنیوی و اخروی بهدست میآید و در غیراینصورت نیازهای درونی انسان بیپاسخ مانده، او را به رنجی ابدی میافکند. انسان در پی یافتن پاسخ به نیاز پرستش که یکی از اساسیترین نیازها بهشمار میرود ـ به ادیان و مکاتب گوناگون روی میآورد؛ هر مکتب با ارائه جهانبینی و ایدئولوژیهایی خاص درجهت رفع عطش فطری او بر آمده و با آموزههای خود در سیراب کردن او میکوشند. در این راستا روشن است، چنانچه مکتبی الهی، با آموزههای فرابشری برای رفع این نیاز برگزیده شود، با درنظرگرفتن همۀ خواستههای باطنی و ظاهری، دنیوی و اخروی، و... از افراط و تفریطها به دور مانده و کامل و بینقص خواهد بود و بیگمان باعث رستگاری فردی و در پی آن فلاح اجتماعی میشود و چنانچه آموزهها از سرچشمۀ الهی منقطع شود و در جریان آن هم نباشد، به ماندابی تبدیل خواهد شد که برخورداری از آن نه تنها باعث رفع تشنگی نمیشود؛ بلکه فرد را به سستی و نابودی خواهد کشاند؛ در این مسیرهای انحرافی همواره سرابهایی خودنمایی میکنند که تنها افرادی که از آب زلال و ناب برخوردار هستند، خود را بینیاز از آن خواهند یافت. عرفان حلقۀ یکی از سرابهایی است که افراد ناآگاه را به سوی خود میکشاند و با عرضۀ اصول دین به گونهای التقاطی و اشتراکی باعث ایجاد انحرافهایی در عقاید و اصول اولیه میشود؛ البته ممکن است این موضوع در نگاه نخست و از دید افراد غیرمتخصص پنهان مانده و سره از ناسره باز شناخته نشود؛ ولی با اندکی تأمل و تدبر و مقایسه و تطبیق دیدگاههای ارائه شده با منابع الهی، امکان تشخیص فراهم خواهد شد.
عرفان حلقه و توحید
1.سایۀ خداوند در عرفان حلقه
محمدعلی طاهری نظریه پرداز عرفان حلقه درگفتاری درباره سایه خداوند ویژگیهای آن را اینگونه شرح میدهد:
هر چيزي كه موجوديت دارد، سايهاي هم دارد؛ از اين نظر، سايۀ او(خدا) نیز موجود است؛ اما سايۀ هرچيز نسبت به خودش، مجازي است؛ درعينحال، اگر همان سايۀ هم سايهاي داشته باشد، نسبت به آن حقيقي است:
سايه نسبت به صاحب سايه: مجازي؛
سايه نسبت به سايۀ سايه: حقيقي.
اگر بخواهيم همين مطلب را دقيقتر بيان كنيم، بايد بگوييم كه خداوند (حقيقت مطلق) سايۀ اول را ايجاد ميكند و سايۀ اول، سايۀ دوم را و...؛ هريك از اين سايهها صورتي از خداوند است و به بيان ديگر، وجود هر چيزي، وجهي از خداوند را نشان ميدهد؛ پس، ميتوان گفت كه فقط يك حقيقت مطلق وجود دارد و هر موجود ديگري «حقيقت نسبي» دارد.[1]
از نگاه نویسنده این جهان، سایه[2] و مجازی است و تنها عامل حرکت است که ما را به اشتباه واداشته تا آن را حقیقی تلقی کنیم؛ بنابراین جهان هستی، حقیقت وجودی ندارد. این دیدگاه در کتاب «انسان از منظری دیگر و فرادرمانی» بهگونهای مبسوط شرح داده شده است. وی در این خصوص پس از توضیح کلی درباره واقعیت و حقیقت وجودی، با آوردن مثال تیغۀ چرخان و حرکت آن و تشکیل استوانهای ـ که چون واقع شده، واقعیت دارد؛ ولی حقیقت ندارد ـ و همچنین با نمایش حرکت الکترونها به دور هسته در اتم، به اثبات جهان مجازی میپردازد[3]
طاهری پس از بیان این نمونهها به نتیجهای کلی میرسد و آن اینکه حرکت، سبب تصور یا واقع شدن استوانه و ابر الکترونی است؛ اما واقعیتی ورای آن جز حرکت نیست؛ بنابراین علت حقیقی تصور کردن جهان آفرینش نیز چیزی جز حرکت نیست:
هستی از حرکت آفریده شده است، لذا جلوههای گوناگون آن نیز ناشی از حرکت میباشد و همانطور که گفته شد، هر جلوهای که ناشی از حرکت باشد، مجازی است؛ در نتیجه جهان هستی نیز مجازی بوده و حقیقت وجودی ندارد.[4]
در واقع مجازی دانستن جهان به معنای خیالی بودن آن است و در طول تاریخ، نحلههای گوناگونی این برداشت را از عالم داشتهاند. تا آنجا که برخی از عارفان نیز عالم را عالم خیال معرفی کردهاند؛ ولی مقصود آنان از خیال و رویا بودن جهان، پوچ و موهوم بودن آن نیست؛ بلکه در اصل عبارت از امری است که حکایت از امر دیگر داشته و نیاز به تعبیر و تاویل دارد. به عبارتی، جهان، رمزی است که باید گشوده شده و معمایی است که باید حل شود.بههرحال مقصود آنکه به اعتقاد جمله عارفان، جهان خود حقیقت نیست، بلکه نمادی از حقیقت است؛ یا به عبارتی خیال و رویاست؛ اما این رویا پوچ و بیهوده نیست؛ بلکه رویایی است که به گونهای بازتاب حقیقت بوده و نیاز به رمزگشایی دارد. بنابراین اگر بهصورت مستقل به عالم نگریسته شود، ارزشی نداشته و توهم است و خیال؛ ولی اگر این جهان، نشانهای از حقیقتی دیگر بهشمار آید، آنگاه بهواسطه آن حقیقت، این جهان نیز به حقیقت آراسته میشود.
پروفسور ایزوتسو، استاد دانشگاه مکگیل کانادا که سالها در ایران به پژوهش دربارۀ حکمت اسلامی پرداخته است، میگوید:
جهان محسوس، توهم ذهني، يعني مولود ذهن نيست؛ بلكه توهم خارجي است؛ يعني بر مباني وجودي استوار است و به معناي متعارف، اصلاً توهم نيست.[5]
بنابراين، رويایی كه انسان آن را واقع میپندارد، اگرچه واقعیت ندارد، ولي از واقع بيگانه نبوده، بلكه كاملاً با آن مرتبط است، و ازآنجاكه اين جهان معلوم است، نمیتواند نيستي محض باشد؛ چراكه، معلومي نيست؛ جز آنكه متصف به وجود شود[6]بدینترتیب مجازی دانستن زمین از سوی نظریهپرداز عرفان حلقه بهطور کامل با دیدگاه عارفان متفاوت است، وی با اثبات مجازی بودن و در حرکت بودن جهان میخواهد بر نیاز به محرک و عامل جهت دهنده داشتن آن تأکید کند که این عامل آگاهی و یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی یا همان «شبکۀ شعور کیهانی» است.[7]
بدینترتیب با مجازی دانستن عالم، برابر آنچه در اندیشه طاهری است، دیگر مجالی برای خداشناسی حقیقی که مورد نظر آموزههای اسلامی است، باقی نمیماند. البته طاهری مطابق روش خاص خود، صبغه علمی دادن به دیدگاه خود ابراز میدارد که نظریۀ او بر نظریههای جدید فیزیک کوانتوم است. استوار؛ او هر چند درصدد القای این تصور است که فیزیک جدید نیز دنیای مجازی و شعور کیهانی را اثبات میکند، اما در فیزیک جدید اتفاقنظری در این باره وجود ندارد؛ زیرا آنچه در فیزیک جدید با نام نظریۀ دوگانگیِ موج و ذره و یا اصل عدم قطعیت و... مطرح است، حاکی از تعیینکننده بودن ذهنیت ناظر برای تحلیل دنیای کوانتومی است؛ یا اینکه ذرات مادی بیآنکه از جایی دستور بگیرند، به تغییر روی میآورند. این مطالب و گفتهها با اثبات شبکۀ شعورکیهانی توسط آن، بیگانه است و به نظر میرسد مانند چسباندن وصلههای ناجور در کنار یکدیگرند.
افزون بر آنچه بیان شد اینکه عرفان حلقه از یک یافته فیزیکی، تفسیر متافیزیکی ارائه داده است، جای بحث دارد؛ زیرا هیچگاه فیزیکدانان وارد مباحث متافیزیکی نشده و تحلیل عرفانی عرضه نمیکنند: بعضی از فیزیکدانان گوشزد کردهاند که کار فیزیک، تحلیل فلسفی و عرفانی نیست؛ بلکه وظیفۀ آن دستهبندی قوانینی است که بر اساس آن بتوان به کشف پدیدههای جدید دست یافت؛ همچنین اگر تفسیر و تحلیلهای فلسفی که فیزیکدانان جدید گفتهاند، در عرفان حلقه بهعنوان مبنای علمی مورد پذیرش باشد، بعید نیست با نظریۀ پرفسور استیون هاوکینگ[8] مبنی بر اینکه با توجه به قوانین کشف شده جدید فیزیک، الزاماً نیازی به وجود آفریدگار نیست،[9] موافق بوده و با گذشت زمان و تأکید بر شعور کیهانی، هوشمندی را عامل پدید آمدن جهان هستی و محتویات آن بداند. چون درخصوص «بیگبنگ» و انفجار بزرگ برای پیدایش جهان و هستی با او موافق است.[10]
2. اثبات شبکۀ هوشمندی وسیلههای برای اثبات خدا در حلقه
در عرفان حلقه درباره شبکه هوشمندی و اتصال آن به خداوند و چگونه آن با خداشناسی عملی آمده است:
عرفان کیهانی (حلقه)، شعور الهی را بهطور نظری و عملی ثابت نموده، ازاینراه وجود صاحب این هوشمندی یعنی خداوند را به اثبات میرساند و در واقع این عرفان، منجر به خداشناسی عملی میگردد.[11]
بسیاری از مادیگرایان که منکر وجود خدا هستند، شعور کیهانی را پذیرفته و معتقدند که ماده، خود، هوشمند است و اگر در جهان نظم و تدبیری دیده میشود، سرچشمهای فراتر از همین عالم مادی ندارد. تئوری شعورمندی عالم در سدههای اخیر از سوی کسانی بیان شده که منبع هوشمندی فراتر از طبیعت را نفی میکنند و برای توجیه تدبیر و حکمتی که در جهان جاری است، به خودمختاربودن و شعورمندی ماده معتقد شدهاند.
بنابراین کسی که خداوند را نشناخته باشد، با تبیینهایی که در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسی خود ثابتقدم میشود، نه اینکه به خداشناسی برسد؛ هر اندازه که شعور کیهانی در عمل بیشتر اثر بگذارد، در افراد بیایمان به خدا، ایمان به شعور هستی مادی بیشتر میشود، نه ایمان به خداوند تبارک و تعالی.
در عرفان حلقه، تعبیر روحالقدس یا جبرئیل برای شبکۀ شعور کیهانی بیان میشود، اما همانگونه که ملاحظه شد تعبیری که ارائه میشود کاملاً مادی است؛ زیراکه طاهری معتقد است، فرشتگان، همان قوانین موجود در عالم طبیعت هستند؛ همچنانکه مشابه این نگاه و اتصال به قوانین را میتوان در تعالیم «ریکی» ( انرژی درمانی ژاپنی ) مشاهده کرد.
3. تفویض همه قدرتها به شبکه شعور کیهانی
حلقه، اساس کار خود را بر اتصال با شعور کیهانی میداند و نیز از حلقههای رحمانیت عام، به شبکۀ شعور کیهانی، هوشمندی الهی و حلقههای وحدت نیز تعبیر میکند؛ درحقیقت شبکۀ شعور کیهانی، همان هوش و خرد حاکم بر جهان هستی است؛ چراکه از این منظر، جهان هستی، متشکل از انرژی و آگاهی است و همین آگاهی و شعور کیهانی، جهان را به حرکت وا میدارد و آگاهی خود، میلی درونی است که هر ذره را به رقص و حرکت میآورد! به عبارت دیگر:
شبکه شعور کیهانی مجموعه هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهان هستی است که به آن آگاهی نیز گفته میشود و یکی از سه عنصر موجود در جهان هستی است؛ سه عنصر فوق عبارتاند از ماده، انرژی و آگاهی[12] بنابراین محرک جهان، آگاهیِ درونِ ذره است و نه نیروی ماورایی مطلق، که منشأ تمام حرکتهای جنبندگان از قدرت اوست؛ اینجاست که خداپرستی در نگاه آنان رنگ و بویی کفرآمیز مییابد و توحید، جای خود را به مادیگرایی میسپارد و بهعبارتدیگر، فاعلیت تام الهی در حرکت موجودات کنار زده میشود و فاعلیت استقلالی عالم ماده رخ مینمایاند.
طاهری در تعریف اتصال میگوید:« منظور از اتصال در فرادرماني، برقراري نوعي ارتباط است كه هيچ تعريف دقيقي ندارد،زيرا در دنياي بيابزاري[13] انجام ميگيرد».[14]
درحقیقت، کسی که میخواهد عرفان را بفهمد نیازمند تفویض است؛ رحمانیت عام الهی تنها به مسترهای عرفان حلقه تفویض شده و تنها آنها میتوانند دیگران را به عرفان پیوند دهند؛ در عرفان حلقه برای اتصال با شعور کیهانی نیز، دو راه فردی و جمعی وجود دارد و برای وارد شدن به حلقهها وجود سه عضو کافی است؛ نخست: اتصالگیرنده است که مایل به پیوند با شبکه شعور کیهانی است؛ دوم: اتصالدهنده است که همان مسترهای آموزش دیده هستند؛ سوم: شبکه شعور کیهانی است و سرانجام، الله، عضو چهارم است.[15] بدینترتیب، بهنظر میرسد افزودن نام خداوند بهعنوان عضو چهارم، تنها برای جلب نظر خداباوران است و ثأثیری در تشکیل حلقه و در نتیجه درمانگری ندارد.
درحقیقت، این شعور کیهانی است که به درمان میپردازد، نه خداوند متعال، آنچنانکه در قرآن آمده است:(وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ)[16]
این موارد اصول کلی عرفان حلقه است که بنیاد اصلی آن بر شعور کیهانی بنا شده است.
مفهوم شبکۀ شعور کیهانی[17]
در عرفان حلقه، بیشازهمه یک کلیدواژه برجسته میشود و آن هم مفهوم شبکۀ شعور کیهانی است، شبکۀ شعور کیهانی چیست؟ با خالق هستی چه نسبتی دارد؟ فواید پیوند با آن و آثار آن کداماند؟ از نظر مصداق خارجی با کدامیک از آموزههای دین قابل تطبیق است؟ آیا منظور همان جایگاه نبوت و رسالت است؟ آیا این شبکه تعبیری دیگر از ذات مقدس خداوند میباشد؟ و شبکه یاد شده با کدام پشتوانه و دلیل علمی اثباتپذیر است؟ اینها پرسشهایی است که در رویارویی با مفاهیم یاد شده به ذهن هر مخاطبی خطور میکند.
شعور کیهانی، چنان در عرفان حلقه اهمیت مییابد که هم اساس این عرفان معرفی شده و هم تمامی مراتب سلوک معنوی بهگونهای انحصاری با اتصال به این شبکه دست یافتنی است:
اساس این عرفان بر اتصال به حلقههای متعدد شبکۀ شعور کیهانی استوار است و همۀ مسیر سیروسلوک آن، از طریق اتصال به این حلقهها صورت میگیرد.[18]
اما باید دید تعریف شعور کیهانی چیست؟ در متون عرفان حلقه ادعا میشود که هستی متشکل از سه عنصر است که یکی از آن سه، شبکۀ شعور کیهانی است:
شبکۀ شعور کیهانی مجموع هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهانی هستی است که به آن آگاهی نیز گفته میشود و یکی از سه عنصر موجود در هستی است. سه عنصر مذکور عبارتاند از: ماده، انرژی و آگاهی[19] از نگاه نظریهپرداز عرفان حلقه ازآنجاکه اصل ماده هم از انرژی است، جهان اطراف ما از ماده و انرژی شکل گرفته و در اصل، فقط از انرژی تکوین یافته است.[20] با توجه به این دیدگاه باید گفت، نخست: شبکۀ شعورمند کیهانی نامی جدید برای خدا نیست، تا چنین تصور نشود که نزاع، نزاعی لفظی است؛ چراکه در این دیدگاه این شبکۀ یاد شده مخلوق معرفی شده است؛ چنانکه در کتاب «انسان از منظری دیگر»، ضمن اینکه این شبکه، مجموع هوش و خرد حاکم بر هستی بوده، دارای خالق نیز معرفی شده است[21] گذشته از اینکه قدرت و نقشی که نویسنده به این شبکه میدهد، از حیث نظری و مفهومی برای حضور خدا هیچ جایی باقی نمیگذارد و افزون بر آن، در عرصه عمل نیز با وجود کارکردهایی که به این شبکه نسبت داده میشود، به تأثیر خدا و ضرورت ارتباط با او نیاز عینی و خارجی احساس نمیشود.
دوم: مراد از این شبکه، -کانالهای ارتباطی با خدا - که در ادیان الهی از آنها به رسولان الهی و معصومان یاد میشود ـ نیست؛ چراکه پیامبران در متون عرفان حلقه، صاحبان تجربۀ شخصی در عرفان معرفی میشوند؛ نه افرادی که از زبان ایشان برنامۀ ادارۀ زندگی بشر بیان شده، مأموریت انسانها در سایۀ تعلیمات ایشان تعریف میشود؛ چنانکه در گزارههای زیر، عامل وحدت انسانها را نه توحید، نه دین و نه دستاویزی به پیامبران الهی، بلکه شبکۀ شعور کیهانی معرفی میکند:
عامل مشترک فکری بین همۀ انسانها و به عبارتی، زیربنای فکری همۀ انسانها، شعور حاکم بر جهان هستی است. در این تفکر، این عامل مشترک، «شبکۀ شعور حاکم بر هستی» نامیده میشود.[22]
در عرفان حلقه پیش از هرچیز، اتصال با شبکۀ شعور کیهانی جزء تفکیکناپذیر این شاخۀ عرفانی معرفی میشود و از دیگر سو، کارِ درمان، تفویضی است و این تفویض باید از مرکزیت عرفان حلقه دریافت شود:
برای بهرهبرداری از عرفان عملیِ عرفان کیهانی (حلقه)، نیاز به ایجاد اتصال به حلقههای متعدد شبکۀ شعور کیهانی میباشد و این اتصالات، اصل لاینفک این شاخۀ عرفانی است؛ تحقق بخشیدن به هر مبحث در عرفان عملی، به حلقۀ خاص و حفاظهای خاص آن حلقه نیازمند است. اتصال به دو دسته کاربران و مربیان ارائه میشود که تفویضی بوده، در قبال مکتوب نمودن سوگندنامههای مربوط به آنان تفویض میگردد؛ تفویضها، توسط مرکزیت که کنترل و هدایت کنندۀ جریان عرفان کیهانی (حلقه) میباشد، انجام میگیرد.[23]
بهراستی مگر جز ایناست که با این ترفند، مهمترین ادعای بهظاهر معنوی در عرفان یاد شده با چالشی بزرگ مواجه میشود و ادعای دعوت دیگران به استفاده از رحمانیت عام الهی که البته شبکۀ شعور کیهانی را همان رحمانیت الهی میدانند؛ اینکه افزون بر آن از یک سو در این عرفان، هدف استفاده از رحمانیت الهی معرفی شده و از سوی دیگر این استفاده از رحمانیت الهی، تنها از بحران مرکزیت عرفان حلقه امکانپذیر باشد، جز کانالیزهکردن سرسپردگی در عرفان حلقه و تبدیل نظریهپرداز آن به یک قطب و مرشد چه معنایی خواهد داشت؟
حلقه و شبکۀ شعور
با بررسیهای انجام شده میتوان دریافت که چکیده تعالیم حلقه در «شبکه شعور» خلاصه میشود؛ بر ایناساس، حقیقتی به نام شعور کیهانی وجود دارد که افزود برای عارفشدن باید به حلقههای آن متصل شوند دریافت این اتصالات هیچ محدودیت و پیششرطی نداشته و هرکس با هر دین و مذهب و هر فرد بیدین میتوانند بدان متصل شود. گناهکاری و بیگناهی، پاکی و ناپاکی نیز در این اتصالات نقشی ندارد؛ مهم این است که این اتصالات باید از سوی مرکزیت عرفان حلقه و کسانی که اجازۀ لازم را دریافت کردهاند، تفویض شود؛ چرا که اگر حفاظهای حلقههای اتصال تفویض نشود، بسیار خطرناک خواهد بود؛ همچنانکه تفویض این اتصالات نیز بهمعنی حرکت در مسیر عرفان و سلوک عرفانی است.
حلقههای شعور کیهانی بیشمار بوده و طاهری این حلقهها را با حفاظهایش تفویض میکند؛ معمولاً نخستین حلقهای که تفویض میشود حلقۀ درمانگری است و نتیجۀ آن، درمان همۀ دردها و بیماریهای جسمی و روحی است. با توجه به اینکه عرفان حلقه به باورها و ایمان افراد ربطی نداشته و برای تزکیۀ نفس و اصلاح درون افراد، برنامۀ عملی ارائه نمیدهد، نشانه یا دلیل درستی و عرفان بودن این جریان، ادعای درمان افراد است.
با این تصور ابتدایی از چارچوب اصلی شبهعرفان حلقه، بررسی پرسشها و ابهامها آغاز میشود: شعور کیهانی چیست؟ عرفان چه معنایی دارد؟ اتصال چیست؟ حفاظ اتصالات به چه معنایی است؟ چرا این اتصالات به معنای عرفان است؟ چرا مرکزیت عرفان، حلقۀ این اتصالات را تفویض میکند؟ محمدعلی طاهری این اتصالات را از کجا آورده است؟ چرا کسی جز او از حلقههای شعور کیهانی آگاه نبوده و امکان تفویض آنها برای دیگران نیست؟ آیا سراسر عرفان حلقه و حقه و ساختگی نیست؟ درمان چیست؟ آیا تاکنون کسی را درمان کردهاند؟ آیا این درمانها از راه شعور کیهانی بوده، یا تلقین یا انرژی یا... است؟ چرا عرفان حلقه به پاکی و ناپاکی افراد کاری ندارد؟ مگر عرفان برای تزکیه نفس نیست؟ عرفان حلقه دربارۀ خدا چه میگوید؟ چرا همهچیز را به شعور کیهانی مرتبط میداند؟ و...؛ در این نوشتار، پرسشها و ابهامهای پیش گفته مورد بررسی قرار میگیرند.
شعور کیهانی: بنیان عرفان حلقه
همانگونه که پیشتر بدان اشاره شد، عرفان حلقه موضوعی به نام شعور کیهانی را در کانون مباحث خود قرار داده و اساس سلوک عرفانی را اتصال به شعور کیهانی میداند؛ آنچنان که بدون این اتصال، حرکت عرفانی، پایه و اساسی ندارد؛ بنابراین «اساس این عرفان بر اتصال به حلقههای متعدد شبکۀ شعور کیهانی استوار است و همۀ مسیر سیروسلوکِ آن، از طریق اتصال به این حلقهها صورت میگیرد.[24]
در این چند سطر تأکید بر این است که چیزی جز اتصال به شعور کیهانی نمیتواند راهبر و پیشبرندۀ سیر عرفانی باشد. اکنون بهجاست که با محوریت شعور کیهانی در عرفان حلقه، این پرسش مطرح شود که شعور کیهانی چیست؟ آیا پدیدهای ماورایی و متعالی است یا مادی و فیزیکال؟ آیا شعور کیهانی همان شعور آفرینش است که در قرآن کریم همواره با تعبیرهای چون «سبَّح» و «یُسَبّح» به آن اشاره شده است؟ همان شعوری که همۀ آفرینش را به ذکر و تسبیح خدا و تسلیم و سجود در برابر او برمیانگیزد؟ یا اینکه توضیحی برای پیوند شعور کیهانی با خدا وجود نداشته و تبیینهای آن معطوف به جهان مادی است؟
با بررسی منابع عرفان حلقه میتوان دریافت که شعور کیهانی موضوعی است که در بستر تبیینهای فیزیکی و مادی تعریف میشود. اصلیترین منبع عرفان حلقه که به بررسی و تبیین شعور کیهانی پرداخته، کتاب «انسان از منظری دیگر» است که بخشی از آن به تبیین فیزیکی شعور کیهانی اختصاص دارد (ص 19 ـ 42). برای تئوری اصلی عرفان حلقه دربارۀ شعور کیهانی «ساختار اصلی جهان مادی، آگاهی یا شعور است که ماده و انرژی از آن به وجود آمده است؛ بنابراین در هر لحظه سه عنصر در جهان هستی وجود دارد؛ آگاهی، ماده و انرژی».[25] این موضوع نیز بیانگر نگاه ماتریالیستی است که همهچیز را ابزاری میداند. طاهری تعریف دقیقی از آگاهی ارائه نکرده و منشأ اصلی آن را مادی میداند.
تفاوت شعور کیهانی با مفهوم مشابه در اسلام
شعور کیهانی مورد نظر در عرفان حلقه عنصری در جهان هستیِ مادی است که در کنار ماده و انرژی ساختار این جهان هستی مادی را ایجاد کرده است؛ این شعور در همۀ اجزای جهان مادی وجود داشته و شعور اجزای گوناگون بر روی هم اثر میگذارند؛ این اثرگذاری و ارتباط از طریق تشعشعاتی است که منتقل میشود و بدینسان شعور کل جهان هستی از مجموعۀ شعور اجزای جهان شکل میگیرد.
شعور جهان از نگاه قرآن، حقیقتی ملکوتی است که درحقیقت به بُعد الهی و فرافیزیکی اشیا مربوط بوده و تمام هویت آن تسبیح و ستایش خداست. بزرگترین تفاوت شعور کیهانی با شعور قرآنی این است که شعور قرآنی حقیقتی معنوی است و همۀ انسانها با آن مرتبط نشده و نجوای تسبیح موجودات را نمیشنوند. چنانکه قرآن کریم در آیة 24 سورة اسرا میفرماید:(إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ)؛ «هیچ چیز نیست، جز اینکه تسبیح و ستایش او را میگوید، اما شما تسبیح آنها را نمیفهمید».[26]
شعور قرآنیِ پدیدههای عالم، رازی است که همه راهی بهسوی آن ندارند و قرآن کریم به عموم مردم میگوید که شما آن را نمیفهمید؛ این حقیقت را تنها کسانی که پس از تزکیه و تقوا مراحلی از معرفت را پیموده و نور خدا را در دل و جانشان میافروزند، میتوانند بفهمند.
حال آنکه در عرفان حلقه دربارۀ شعور کیهانی آمده است: «همۀ انسانها میتوانند در هوشمندی و شعور حاکم بر جهان هستی به توافق و اشتراک نظر رسیده، پس از آزمایش و اثبات آن، به صاحب این هوشمندی که خداوند است، پی برده؛ تا این موضوع، نقطۀ مشترک فکری بین همۀ انسانها شده و قدرت و تحکیم پیدا کند».[27]
شعور کیهانی پدیدهای است که تبیین فیزیکی دارد؛ برای همه قابل آزمایش است و همه میتوانند بر سر آن به اشتراک نظر برسند؛ این پدیده در امور این عالم، مانند درمان بیماریها مداخله میکند و... با دقت میتوان دریافت این ویژگیها بهروشنی در مقابل شعوری است که در فرهنگ قرآنی به موجودات جهان هستی نسبت داده شده است. با توجه به اینکه در عرفان حلقه هیچ استدلال روشنی برای اثبات آن بیان نمیشود.
حال این پرسش پیش میآید که چگونه همۀ انسانها میتوانند در شعور کیهانی به اشتراک نظر برسند ـ توجه کنید که ادعا، رسیدن همه به اشتراک نظر است ـ البته درتعالیم حلقه ادعا میشود که اگر پیرو ما شوید و آنچه را که ما میگوییم بپذیرید و اتصالات ما را دریافت کنید، به طور عملی آن را خواهید آزمود.
سرانجام بهعنوان آخرین نکته در بیان شکاف عظیمی که میان شعور کیهانی و شعور قرآنی وجود دارد، باید توجه داشت که در شبهعرفان حلقه، شعور کیهانیِ بسیار بزرگ معرفی میشود که سیروسلوک انسانها در گرو اتصال با آن است؛ اما شعور قرآنیِ موجودات، رازی است که سیروسلوک انسان در گرو اتصال و ارتباط با آن نیست و اگر کسی راه تزکیۀ نفس را بپیماید، در مراحلی به فهم آن خواهد رسید و از آن خواهد گذشت و از همه مهمتر اینکه، انسان نیازی به اتصال با آن نداشته و درک آن، شرط سلوک نیست و این شعورِ نهفته نمیتواند انسانها را به مسیر الیالله سوق دهد؛ بلکه کسی که آن را درک کند، همچون مسافری خواهد بود که در راهش به چشمهای زلال رسیده و جرعهای از آن نوشیده و به راه خود ادامه میدهد تا به خداوند و درک کمال نائل شود.
شعور کیهانی، ایدهای نو یا سرقت ایده؟
طاهری از پیشینۀ ایدهپردازیهایی که دربارۀ شعور کیهانی وجود دارد سخن نگفته و بهگونهای وانمود میکند که شاگردانش میپندارند او نخستین کسی است که از شعور کیهانی سخن میگوید؛ درحالیکه از قرنها پیش این موضوع در عرفان یهودی مطرح شده است؛[28] همچنین در ادیان شرقی همچون هندوئیسم این ایده به جای باور به خدایان ادیان توحیدی مطرح بوده است.[29]
نیلز بوهر در ابهاماتی که در اثر تجربۀ وضعیت کوانتومی ذرات بنیادین مشاهده کرد، تئوری «مکمل بودن موج ـ ذره» را پیشنهاد نمود؛ اگرچه این تئوری هنوز تئوری است، اما توانایی توجیه برخی از رویدادهای فیزیکی را دارد. مشکل این آموزه این است که متناقض بهنظر میرسد؛ به این علت که باید بپذیریم ماده از ذرات ریزی درست شده است که گاه ذره نیستند و بهصورت موجی از انرژی یا بستۀ کوچکی از انرژی تجربه میشوند.
نیلز بوهر برای توجیه این حالت دوگانه و متناقض نما، شعورمندی ماده را مطرح نموده و مدعی شد چه بسا که ماده باشعور بوده و گاه خود را به صورت ذرات و گاه بهصورت موج نشان میدهد؛[30] هر چنداین آموزه هنوز از سوی مجامع رسمی و مرجع در علم فیزیک پذیرفته نشده، اما منشأ تئوریپردازیهای دیگری بوده است؛ برای مثال دیوید بوهم با طرح تئوری «جهانِ هلوگرافیک»[31] تبیین «واقعیت مجازی» را برای شناخت سرشت جهان مطرح نموده است.[32]آموزههای فیزیکی که بر اساس شعورمندی و هوشمندی ماده شکل میگیرد همچنان رو به گسترش است اما طراحان این تئوریها کمتر موفق میشوند آنها را اثبات نموده و دانشمندان فیزیک را درباره درستی تئوریهایشان به اطمینان برسانند؛ البته شاید روزی موفق شوند ابعادی از این تئوریها را اثبات کنند و شاید هم نتوانند هیچگاه این ایدهها را ثابت کنند. بههرروی در حال حاضر انگارههایی مانند اینکه «ماده دارای شعور مطلق است و میتواند برای خود تشخیص دهد و تصمیم بگیرد»، بهعنوان داستان علمی ـ تخیلی از سوی جامعۀ علمی فیزیکدانان مردود شناخته شده است.[33]
یکی از تئوریپردازیهای برجسته در این زمینه، تئوری «شعور» از مسعود ناصری است؛ او بیش از بیست سال پیش در کتابی با نام «یک کوآنتوم عرفاندرمان»، ایدۀ شعورمندی کائنات را با پیوند میان فیزیک مدرن، زیستشناسی و برخی از آموزههای عرفان اسلامی تبیین کرد، اما هیچگاه تئوری خود را بهعنوان یک نظریۀ علمی تلقی نکرد و برای پذیرش آن نگفت که جوایز بینالمللی و مدارک گوناگون را گرفته است. البته تئوری که پیشازاین در «کابالا» مطرح شده و دیگران نیز برای علمیجلوهدادن آن کوشیدهاند، ادعاهایی از این دست را برنمیتابد.
مطالعۀ نوشتههای طاهری، برای کسانی که با تئوریهای مطرح شده دربارۀ حوزۀ کوآنتومی آشنا بوده و از تئوری شعور ناصری نیز آگاهی دارند، کاملاً آشناست. بیتردید کسانی که کمی ادیان شرقی و الهیات مربوط به آن را مطالعه کرده باشند، بهروشنی در مییابند که طاهری در عرفان حلقه، غیر از حواشی نامربوط و ادعاهای بیمبنا چیزی بر گفتههای پیشین نیفزوده است.
سرقت ایدههای دیگران و طرح آنها با عنوان آگاهی از فرازمان و فرامکان، نمیتواند پایه محکمی برای ایجاد یک مکتب عرفانی باشد. تنها تفاوت عرفان حلقه با ایدههای گذشته این است که دانشمندان پیشین بهجهت سالها کار علمی تئوریهای خود را با «احتمال» مطرح میکرده و به جامعۀ علمی ارائه میدادند تا مورد تحقیق قرار گیرد؛ اما طاهری ایدههای احتمالی دیگران را با قاطعیت از سوی خود ارائۀ نموده، آنها را به همۀ مردم میآموزد؛ افزون بر آنکه وی پا را از آموزش ایدهها فراتر گذاشته، به عرفان و باورهای دینی مردم نیز میتازد، افزون بر آنکه خداشدن را بالقوه معرفی میکند و زندگی پس مرگ را زندگی ویروسی کالبدهای ذهنی میخواند و دیگر آموزههای دینی را به انواع تحریفها میآلاید.
شعور کیهانی، حقیقت یا مجاز؟
چنانکه در عرفان حلقه آمده است جهان مادی از شعور آفریده شده و همۀ اجزا و ذرات آن شعور هستند»؛ با این وصف، شعور کیهانی، حقیقتی متعالی نیست، بلکه جوهرۀ اصلی همین جهان است که همۀ جهان مادی از آن درست شده است؛ بنابراین شعور کیهانی در حقیقت میلی درونی است که هر ذره را به رقص و حرکت وادار میکند.[34]
تأمل بیشتر دربارۀ شعور کیهانی، این حقیقت را آشکار میکند که شعور کیهانی پویشی در متن جهان مادی و نیرویی جاری در آن است؛ که با ذهن مباحث فیزیک کوآنتوم، این شعور همچنین شالوده اصلی جهان مادی است و نسبت آن با جهان مادی، نسبت حقیقت به مجاز است؛ اما نسبت شعور کیهانی با خداوند نیز نسبت مجاز به حقیقت است.
حال پرسش این است که چرا عرفان حلقه در جستجوی شعور کیهانی بهعنوان پدیدههای مجازی و نامتعالی است؟ آیا بهتر نیست که در مسیر سلوک عرفانی دلها و اندیشهها به خداوند یکتا گرویده و با واسطههایی چون شعور کیهانی سرگرم و مشغول نگردند؟
این بازی با مجاز آنگاه بهصورت یک مانع بزرگ، ایجاد مشکل میکند که ادعا میشود، شعور کیهانی حلقههای بیشمار دارد و باید اتصال به این حلقهها با حفاظهایش از طریق مرکزیت عرفان حلقه تفویض شود.
درحقیقت، در پی شعور کیهانی ـ که مجاز است ـ مرکزیت عرفان حلقه و شخص محمدعلی طاهری به میان آمده و واسطۀ فیض میشوند، بهگونهای که دریافت اتصالات و حفاظهای بیشمار آن بدون تفویض و عنایت آنان ناممکن خواهد بود؛ بهاینترتیب در عرفان حلقه فاصلۀ نزدیک میان هر فرد با خداوند به فاصلهای بیپایان از حلقهها منجر میشود؛ این در حالی است که در معنویت ناب اسلامی هیچ فاصلهای میان انسان و خدا نیست و هیچکس تفویض، اختیار و تسلطی بر مردم ندارد؛ حتی قرآن کریم که پیامبران را بهعنوان الگوهای بزرگ معنوی معرفی میکند، تنها نقش آنها را تعلیم و ارائۀ الگو برای زندگیِ درست میداند و جز تذکر و تعلیم نقشی برای آنها قائل نیست؛ چنانکه میفرماید: «ای پیامبر! تذکر ده که تو تنها تذکر دهندهای و تسلطی بر آنها نداری».[35] البته این موضوع درحالی است که خداوند در قرآن کریم میفرماید: (النَّبِيُّ أَوْلَى، بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ)؛ «پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است».[36]
4. خدا یعنی «عدم» و «هیچ قطبی»
عرفان حلقه با ارائه تعریفی غیردینی از خداوند، واژه عدم را درباره پروردگار بهکار برده و در توجیه خود بیتی از مولانا را شاهد مثال میآورد:
از اينجهت كه درك ذات مقدس خداوند ممکن نیست و ذات الهي فراتر از تعريف و توصيف بشري است، نميتوان گفت كه هستي و وجودي دارد كه ما ميتوانيم آن را بشناسيم؛ اما از آن جهت كه تجليات او وجود دارند و وجود آنها سايهاي از اوست، تأکید میشود که او هست و وجود دارد؛ بنابراین، ذات مقدس خداوند، وجود دارد، اما بودن او با بودنی که انسان میشناسد، به کلی متفاوت است.
پس برای اشاره به او میتوان بهطور قراردادي، از واژههاي «عدم» و «هيچقطبي» استفاده کرد كه تا حد ممكن، هيچ صفتي را تداعي نكند؛ بهاينترتيب، منظور از هيچقطبي، هستی است كه نام و نشان ندارد و قابل ادراك و تعريف نيست.
سـپاس، آن عـدمي را كه هسـتِ ما بربود
ز عشقِ آن عدم آمد، جهانِ جان به وجود
به هـــر كجا عـدم آيد، وجـود كـم گردد
زهي عـدم كه چو آمــد، از او وجود افزود[37]
طاهری در این نامگذاری، تقلیدی ناآگاهانه و کجفهمانه از مولانا کرده است. در این ابیات که از «دیوان شمس» مولانا آورده شده است، مقصود از عدم خداوند نیست، بلکه مقصود، واژۀ عدم در مفهوم نیستی و فنا و به عبارتی بیخویشتنی است؛ مولانا با این تعبیر، از اینکه خود را هیچ میپندارد و از فنا به وجود میرسد، سخن میگوید. درک نیستی بالنده، موجودیت و هستی مولانا را اعتباری میبخشد که ارجمندتر و والاترازپیش میشود، باعث شادمانی جاودانه و دائمی او میگردد و موجب میشود که با سپاسگزاری از عدم ناشی از عشق که در وجود او آمده و به وسیلۀ آن به درک بیخویشتنی نائل شده، خود را هیچ انگارد و به عبارتی همۀ وجود خویش را در معشوق بیابد و به تعبیری به مقام فنای فیالله نایل شود؛ بدینترتیب، عدم در این شعر مولانا به معنای درک نیستی خویشتن است و هرگز مخاطب و منظور او خداوند نیست؛ چنانکه مولانا این مضمون را با عبارتی دیگر چنین میآورد:
آن نفسـی که باخودی، یار چو خار آیدت |
و ان نفسی که بیخودی یار به کار آیدت! |
آن نفسی که باخودی، خود تو شکار پشهای |
و ان نفسی که بی خودی، پیل شکارآیدت![38] |
در این خصوص باید گفت، آیا از عدم به جز نیستی و فاقد بودن، مفهوم دیگری قابل استنباط است؟ و اینکه آیا بهکارگیری این واژه درباره خداوند پیشینهای داشته است؟ در پاسخ، بسیار روشن است که چنین کاربردی در دنیای اسلام رخ نداده و چنانچه طاهری ادعای اسلامی بودن آموزههای خود را دارد، باید گفت این خلاف آموزههای دینی و قرآنی است و اگر منظور از هیچ قطبی این است که تا حد ممکن هیچ صفت خاصی را درباره خدا تداعی نکند، باز هم به صراحت مغایر قرآن کریم است؛ زیرا آیههای گوناگونی از قرآن[39] خداوند را صاحب اسماء حسنی معرفی کرده و هیچ مفسری پروردگار را بینام ندانسته است. طاهری در عرفان الهامی حلقه، از سویی خداوند را بینام میداند و از سویی دیگر برای اشاره به او از واژههای «عدم» و «هیچ قطبی» بهره میجوید!
5.ناممکن بودن شناخت خدا[40]
نظریهپرداز عرفان حلقه همچنین دربارة ناممکن بودن شناخت خداوند میگوید:
انسان نمیتواند عاشق خدا شود؛ زيرا انسان از هيچ طريقي قادر به فهم او نيست و درحقيقت، خدا عاشق انسان ميشود و انسان معشوق ميباشد و مشمول عشق الهي، و انسان ميتواند فقط عاشق تجليات الهي، يعني مظاهر جهان هستي شود و پس از اين مرحله است كه مشمول عشق الهي ميگردد.[41]
برابر اين اصل، شناخت خدا ناممكن دانسته شده است؛ زیرا انسان از هيچ طريقي قادر به فهم او نيست. مطلوب نويسنده در فهم و شناخت، چگونه فهم و شناختي است؟ سرتاسر قرآن در صدد شناساندن خدا به انسان است. برخي از اين آيات عبارتاند از:
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أحَدٌ)؛[42]
بگو خداوند، يکتا و يگانه است؛ خداوندي است که همۀ نيازمندان قصد او ميکنند؛ [هرگز] نزاد، و زاده نشد، و براي او هيچگاه شبيه و مانندي نبوده است.
(هُوَ اللهُ الذِي لا إِلهَ إِلا هُوَعَالِمُ الغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ هُوَ اللهُ الذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ العَزِيزُ الجَبَّارُ المُتَكَبِّرُسُبْحَانَ اللهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللهُ الخَالِقُ البَارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الحُسْنَي يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ).[43]
او خدايي است که معبودي جز او نيست؛ داناي آشکار و نهان است، و او رحمان و رحيم است و خدايي است که معبودي جز او نيست؛ حاکم و مالک اصلي اوست؛ از هر عيب منزه است؛ به کسي ستم نميکند، امنيت بخش است، مراقب همهچيز است، قدرتمندي شکستناپذير که با اراده نافذی خود هر امري را اصلاح ميکند و شايسته عظمت است خداوند منزه است از آنچه شريک براي او قرار ميدهند؛ او خداوندي است خالق، آفرينندهاي بيسابقه، و صورتگري (مانند)؛ براي او نامهاي نيک است؛ آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او ميگويند؛ و او عزيز و حکيم است.[44]
(سَبَّحَ لِلهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ لَهُ مُلكُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُل شَيْءٍ قَدِيرٌ هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُل شَيْءٍ عَلِيمٌ هُوَ الذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِي سِتَّةِ أيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى العَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الأرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكُمْ أيْنَ مَا كُنْتُم ْو َاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ لَهُ مُلكُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَ إِلَى اللهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ يُولِجُ الليْلَ فِي النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فِي الليْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ).[45]آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مىگويند؛ و او عزيز و حكيم است مالكيت (و حاكميت ) آسمانها و زمين از آن او است؛ زنده مىكند و میمیراند؛ و او بر هرچيز قادر است؛ اول و آخر و ظاهر و باطن، اوست، از هر چيز آگاه است؛ او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت [و به تدبير جهان پرداخت] آنچه را در زمين فرو مىرود مىداند و آنچه را از آن خارج مىشود، و آنچه از آسمان نازل مىگردد و آنچه به آسمان بالا مىرود، و او با شماست هرجا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهيد بيناست؛ مالكيت آسمانها و زمين از آن اوست، و همهچيز بهسوى او باز مىگردد.
شب را داخل روز مىكند، و روز را داخل شب، و او به آنچه بر دلها حاكم است داناست.[46]
اميرمؤمنان«علیه السلام» در خطبۀ 49 «نهج البلاغه» میفرماید:«لَمْ يُطْلِعِ العُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه»؛
عقول و خردها را بر كنه صفاتش آگاه نساخت و (با اين حال) آنها را از مقدار لازم معرفت و شناخت باز نداشته است.
ممكن است توجيهي آورده شود كه منظور از فهم، شناخت نيست، بلكه درك ماهيت خداست و چون خداوند ماهيت ندارد، پس نميتوان او را فهميد و شناخت و درنتيجه نميتوان عاشق او شد.
اما اگر به ادامۀ همين اصل توجه كنيم، ميبينيم نويسنده از عشق به تجليات سخن گفته است. اين بدان معناست كه تجليات را ميتوان فهميد و درنتيجه ميتوان عاشق آنها شد؛ ولی فهميدن تجليات به چه معناست؟ آيا به معناي فهميدن ماهيت آنهاست يا به معناي فهميدن كمال الهيِ تجلی یافته در آنها؟ اگر منظور فهميدن ماهيات باشد، عشق به ماهيات معنا ندارد؛ چون ماهيت از خود چيزي ندارد و اگر منظور، عشق به كمال الهي متجلي در آفریدگان باشد، اين معنا درست خواهد بود؛ اما دراينصورت عشق به تجليات الهي به پشتوانۀ كمالي است كه از خدا گرفتهاند؛ بنابراين همانگونه كه ميتوان عاشق تجليات شد، هم عاشق خدا ميتوان شد؛ بلكه انسان اول عاشق خدا ميشود و بعد عاشق تجليات او میگردد؛ درواقع کسی که عاشق خدا شود، جز خالق و معبود را نمیبیند و جز به او نیندیشیده و جز بر درگاه او نمینشیند، و چون به هر سو رو میکند بر حیرتش از خالق افزوده میشود و بر فقر و عجز خود واقفتر میگردد و با آگاهی کامل به سجده در میآید و با دل و جان، لب به تسبیح و تحمید او میگشاید که: «سبحان ربی الاعلی و بحمده ...».
6.عشق به خدا ممكن نيست!
طاهری همچنین دربارۀ امکانناپذیر بودن عشق به خدا ميگويد:
«انسان نمیتواند عاشق خدا شود؛ زيرا انسان از هيچ طريقي قادر به فهم او نيست و درحقيقت خدا عاشق انسان ميشود و انسان معشوق ميباشد و مشمول عشق الهي».[47]
پرسش این است که چرا و چگونه نميتوان عاشق خدا شد؟ درحالیکه اين مطلب با آيات قرآن سازگاري ندارد:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّـهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ...)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هركس از شما از آئين خود بازگردد (به خدا زيانى نمىرساند) خداوند در آينده جمعيتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنها (نيز) او را دوست دارند....[48]
همچنین خداوند در آيهای ديگر نيز فرموده است:
(قُل إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ)؛ بگو اگر خدا را دوست میداريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزندۀ مهربان است. [49]
آيهای دیگر از قرآن به گونهای صريحتر آمده است:
(..وَالذِينَ آمَنُوا أشَدُّ حُبًّا لِلهِ...)؛ آنها كه ايمان دارند عشقشان به خدا (از مشركان نسبت به معبودهاشان) شديدتر است.[50]
همچنین طاهری پس از توضیحاتی دربارۀ عبادت، آن را بر اساس انگيزۀ افراد، بر سه گونه تقسيم میکند:
1. عبادت بردگان يا عبادت از روي ترس (مرگ و قبر و دوزخ و...)؛
2. عبادت مزدوران يا عبادت از روي طمع مزد و پاداش (بهشت و حوري و...)؛
3. عبادت آزادگان يا عبادت از روي عشق الهي.
از نگاه وی نوع عبادت و خواستۀ هر كسي، بستگي به ميزان درك و فهم او از خداوند دارد، و همان گونه كه يك بچه آبنباتچوبي را به دنيايي از آگاهيها ترجيح ميدهد، ممكن است كه كسي هم حوري را به عشق الهي ترجيح دهد. در عرفان كيهاني (حلقه)، عبادت از روي عشق الهي مورد نظر ميباشد.[51]
اگر برای آنچه پیشازاین از طاهری آمد، انسان نتواند عاشق خدا باشد، پس عبادت از روي عشق الهي معنا ندارد؟ و چون «نوع عبادت و خواستۀ هر كسي، بستگي به ميزان درك و فهم او از خداوند دارد»[52] عبادت خدا هم امكانپذیر نخواهد بود؛ بنابراين برآيند اين دو اصل، گزاره نادرست زير است:
نميتوان خدا را فهميد + عشق به خدا، وابسته به فهميدن خداست= نميتوان عاشق خدا شد.
7.خدای مجسم، من پسر او هستم
طاهری افزون بر آنچه گفته شد سخنانی دربارۀ اینکه «همه، خدای مجسم هستیم» دارد وی بیان میدارد:
الان شما هم خداي مجسم هستي، من هم هستم، همه هستند، همه وجه او هستند...؛ مفهوم من پسر او هستم، الان همه پسرش هستيم، همه فرزندش هستيم، به يك عبارتهايي چون حالا در اون ماجراي اونجا، مثلاً ما به خدا میگيم دوست، اون جا بحث پدر، پدر آسماني، حالا اون شده پدر، ما شديم فرزند، يك تشبيه عرفاني است...؛ خوب آخه اينجا مسائلي هست خداي زنده مرتبطه با بسمالله و اين صفات ديگه مربوط است به خداي زنده، خوب مربوط است به تجليات[53].
طاهری خود را صاحب دریافتهای خاص میداند؛ برای مثال، در توجیه سخنان خود میگوید:« شما میگی، مثلاً میتونی بگی، اناالحق، یه تعبیر و تفسیر داره، من یه تعبیر دیگهای دارم از اناالحق. برداشت دیگهای دارم از اناالحق... »[54]
تعابیری اینگونه گمراه کننده و انطباقی با قرآن ندارد؛ افزون بر اینکه با دقت برعکس تطابقاتی با مسیحیت را میتوان در آن یافت. در توضیح مورد بعدی به بسط این مفهوم پرداخته میشود.
8. زنده نبودن خدا( نفی حیات الهی)
آنچه در این بخش بایسته مینماید برای دیدگاههای طاهری دربارۀ حیات خداوند است:
نکتۀ انحرافی طاهری در اینجاست که وی گزینش هرگونه نامی برای خداوند را صحیح نمیداند؛ حتی نامهایی که خداوند خود در قرآن فرموده است؛ مانند نام «حی» (... هو الحی القیوم) که بیانگر زنده بودن خداوند است؛ دیگر اینکه او هر نام و هر توصیفی را محدود کننده میخواند...؛ درحالیکه این اسامی و صفات، تنها راه شناخت و حرکت بهسوی کمال الهی هستند و درغیراینصورت، کمال، مفهوم کامل خود را نخواهد داشت. درواقع دستیابی به ذات معانی و مفاهیم اسامی و صفات خداوند ناممکن است؛ زیرا مانند ذات الهی دستنیافتنی هستند؛ ولی نشانههایی برای تقریب ذهن انسان و درک مفاهیم عالیه میباشند.
دیدگاه التقاطی عرفان کیهانی به تناقضی بزرگ میرسد آنجا که از یکسو هیچ نام و صفتی برای خدا قائل نیست تا مبادا محدودیتی برای خدا قائل شده باشد، و از سوی دیگر، انسان را جزئی از خدا دانسته و او را جزءپذیر میداند و در مقالۀ «آزمایش آخر»، انسان را در مقام و رتبه همشأن خداوند دانسته و میگوید: «خداوند تمام قدرت خود را در اختیار انسان میگذارد!!!».
باید گفت از طاهری که پای درس استادی ننشسته و بهقول خود قرآن را حتی یکبار همه بهطور کامل نخوانده است، شگفت نیست که برداشتهای انحرافی از قرآن و مسائل دین و هستی داشته باشد؛ عجیبتر پذیرش این الهامات از سوی اطرافیان و حلقة اول اوست که به اصطلاح مسلط به مباحث دینی بوده و حتی در محیطهای مذهبی حضور داشتهاند. این افراد با تسلیمشدن و شاهدبودن و در مواردی تأیید او، زمینه لازم را برای طاهری فراهم نموده و باعث تشابه الهامهای انحرافی و تناقضهای او به عرفان شدهاند.
طاهری درباره زنده بودن خداوند میگوید:
زنده مربوط به یک حریمی است؛ وقتی به حریم خدا وارد بشیم! مفهوم خدای زنده، مرده، پاک، ناپاک، اینها که اون حریم نیست. وقتی میگم خدای زنده، تمام تجلیات تو... ذرهها هم شعور دارند... بله زنده است، همۀ هستی زنده است، سطح زندگی فرق میکنه، همه شعور دارد، وقتی میگیم بسمالله، به نام او، همه وجهی، وجه اوست... هر وجهی وجه اوست، هر وجهی نامی داره، هرنامی نام اوست، زنده بودن هرذرهای، زنده بودن اوست.
توی این سطح، وقتی میگیم خدای زنده، داریم راجع به بسمالله صحبت میکنیم، درست شد، اما از این سطح بریم بالاتر اگه بگیم خدای زنده، رفتیم توی شرط؟... چون زندهبودن و اینها صفت میشه دیگه، سبحانالله عما یصفون![55]
طاهری در جملۀ آخر، با تفسیر غلط دیگری از آیۀ شریفه قرآن، دیدگاه نادرست خود را بیان میکند؛ این در حالی است که در این آیه اشاره به توصیفی است که کافران داشتهاند و نه توصیفی که خداوند خود در قرآن کریم میفرماید.[56]
حيات خداوند به چه معناست و دليل آن چيست؟
حيات الهی عبارت است از وصفي كه با علم و قدرت همراه باشد؛ بنابراین حياتي كه در گياهان، حيوانات و آدميان وجود دارد و مايۀ رشد و تكامل آنهاست، به خداوند استناد ندارد؛ زيرا او موجود كامل است نه مستكمل. دليلي كه بر اثبات حيات الهي میتوان بهكار گرفت، اين است كه حيات، كمال است و آفرينندۀ كمال بايد داراي كمال باشد؛ زيرا «فاقد شيء معطي شيء نيست؛» از اینرو حقتعالي، از صفت حيات برخوردار است.
نكتۀ قابل توجه اين است كه اين استدلال براي اثبات همۀ صفات كماليۀ الهي جاري و ساري است. در قرآن معمولاً صفت حيات به همراه صفت قيموميت آمده است؛ يعني خداوند داراي حيات است و به ذات خود قائم است و همه چيز به او قيام دارد. آيات را بنگريد:
(اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ)؛ هيچ معبودي جز الله نيست و او زنده و قيوم است.[57]
(وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً)؛ و همۀ چهرهها در برابر خداوند حي و قيوم خاضع میشوند و كساني كه بار ظلم را حمل میكنند، زيانكارند.[58]
وی همچنین درباره زنده بودن خداوند و مفاهیمی چون دوست، مجسم بودن فرزند خدا بودن میگوید:
... این است که این خیلی معنی میده حالا، در مسیحیت اطلاقش میکنند به عیسی مسیح«علیه السلام» که او خدای مجسم است و نمرده در بین مردگان زنده شد؛ بعد از سه روز از بین مردگان زنده شد؛ حاضره و بین ما هست؛ میشه خدای زنده؛ مفهوم وجهالله را در مسیحیت اشتباه تلقی کردند؛ مفهوم من پسر او هستم؛ مفاهیم الان همه پسرش هستیم، همه فرزندش هستیم، به یک عبارتهایی چون حالا در اون ماجرای اونجا، مثلاً ما به خدا میگیم دوست، اونجا بحث پدر، پدر آسمانی، حالا اون شده پدر، ما شدیم فرزند؛ یک تشبیه عرفانی است؛ یک تشبیه است؛ یک تشبیه در خور فهم... خوب حالا اینها دیگه گفتن پسر، منظور او را متوجه نشدند!
او درست گفته، خدای مجسم؛ الان شما هم خدای مجسم هستی، من هم هستم، همه هستند، همه وجه او هستند و نفهمیدند که موضوع چیه، یواشیواش زدند به یک جای دیگری.[59]
توجه به این نکته ضروری است که باید به یاد داشته باشیم، اگر تعبیر «پدرآسمانی» برای خداوند به گفتۀ طاهری تعبیری «عرفانی» بود، مسلماً خداوند این همه عتاب، علیه این تعبیر به اصطلاح عرفانی را در قرآن نمیفرمود:
(وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصرَى نحْنُ أَبْنَؤُا اللَّهِ وَ أَحِبَّؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّب مَن يَشاءُ وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ)؛ يهود و نصارا خود را پسران خدا و دوستان او مىدانند؛ بگو اگر اين عقيدۀ شما درست است، پس چرا خدا شما را به كيفر گناهانتان عذاب مىكند؟ نه! اين عقيده درست نيست؛ بلكه شما نيز بشرى هستيد از جنس ساير بشرهایى كه خلق كرده، هركه را بخواهد مىآمرزد، و هركه را بخواهد عذاب مىكند، و ملك آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است از خدا است و بازگشت نيز به سوى او است.[60]
9. طرح مباحث شرکآميز در رابطه با الوهيت
طاهری در اظهاراتی درباره بخشندگی و وصال خداوند اینگونه بیان میدارد:
اينك ما به هم رسيدهايم؛ چيزي كه ظاهراً منتظرش بوديد و وصالي كه طلبش را داشتيد؛ اما نه به اندازهاي كه من مشتاق بودم. شما مرا بخشنده میدانيد؛ ولي اصلاً حد آن را نمیدانيد و از آن صرفاً تصوري مبهم داريد؛ ميزان بخشندگي من را پس از وصال خواهيد فهميد؛ وقتي كه همۀ قدرت خود را به شما ببخشم؛ فقط در آنجاست كه مفهوم بخشندۀ مهربان را خواهيد فهميد. حال من هستم و شما؛ آيا با داشتن همۀ قدرتِ من و احساس بينيازي، باز هم طالب من خواهيد بود؟[61]
وی از قول خداوند سخنانی میگوید که بیانگر این است که نه از مقام نفس مطمئنه و خطاب خداوند به او: (ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً)؛[62] آگاه است و نه با (عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى)؛[63] آشناست و نه در خصوص تقواپیشگان و جایگاه آنان (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِر)؛[64] اطلاعی دارد. او در حالی این آگاهیها را از شبکۀ مثبت و الهامات روحالقدس بر خود میداند که هیچیک از آنها در قرآن که مجموعۀ آنچه خداوند به پیامبر اعظم وحی فرموده است، آن را تأیید نمیکند.
به نمونههای دیگری از افاضات الهامی وی اینگونه است:
در عالم ملكوت يك توان بالقوهاي هست كه نمیداند چي كار میخواهد بكند؟ نه تضاد دارد؛ يك عالم خنثي است به محض اينكه شيطان ماموريت پيدا میكند از خنثي بودن ميآيد بيرون.
از حالت خنثي ميآيد بيرون و يك عالم ديگر از توش ميآيد بيرون؛ مثلاً عالم دوقطبي؛ در عالم ديگر به صورت ديگر ابليسهاي خاص خود را دارد.
به ما میرسد جنس خاك مال عامل پايينتر میگه ا من پيام خودم در اختيار اين قرار بدم نمیدهم. اولين معلم ما شيطان بوده...؛ بحث رمز خاك و آتش؛ درواقع در اينجا رمز خاك و آتش كه خاك شكلپذير است و آتش عامل پختگي است. ما هم كه آگاهي است اگر در معرض شيطان قرار نمیگرفتيم كه پخته نمیشديم. جن آتش شامل شيطان و جن. جن از بيرون حمله میكند و شيطان از درون. و اين پختگي را براي جنس خاك فراهم میكند؛ اما ساير ملائك به تسخير ما در ميآيد. اين حلقه، حلقه شيطان است.[65]
رهبر فرقه در توضیح جهانهای موازی و صورت مجادلۀ افراد که با خود دارند و چگونگی عدالت خداوند در پاسخ به مجادلههای انسانی میگوید:
يكي از آن ملائك يا قوانين به نام عدالت است؛ بحث اين است كه هر جزء و ذرهاي از عقل كل ناشي شده است و تقسيم شده است به عقل اول و عقل دوم و...؛ يعني به عقول مختلف تقسيم شده است؛ گفتيم كه راجعبه تقدس هيچ ذرهاي نمیتوانيم بگویيم اين ذره از آن ذره مقدستر است يا اين ذره اين مقدار بارِ تقدس دارد و خدا آن مقدار! تمام اجزاء سرجاي خودشان تقدس يكسان دارند و در مقابل همۀ آنها اصلي حكمفرما است كه اینها از يك چيزي برخوردارند كه بين همهشان آن تقدس توزيع شده است و هيچ ذرهاي از ذرۀ ديگر متكاملتر و يا جلوتريا مقدستر نيست و عدالت حاكم است.
حالا وقتي كه به ما میرسد كه ما خداییم كه ما خالقيم، خالق ليوان هستيم در سطح ما هم نيامدهاند در بين من و شما توزيع نامتناسبي داشته باشند؛ عقلي كه در شما جاري شده؛ در من هم جاري است، عقلي كه در ذرات وجود شما هست در من در ايشان و... جاري است؛ درست شد؟ لذا همه ما درمقابل كل خودمان از عقل برابري برخورداريم، اين عقل به عدالت جاري شده است، عقل كل من با عقل كل شما به برابري داده شده است، در كل يكي از ملكهاي عدالت است؛ عاملي كه توزيع عقل را به عدالت كرده است، مثل يك ظرفي كه سوراخسوراخ بكني و نور را از آن بتاباني و نور نقاط به تساوي ميافتد و.... كليۀ اين عقول مختلف كه بيش از پنجاه نوع است.[66]
10.حرکت از «اله بودن» به سمت «رب بودن»
در تبیین این بخش وی به این پرسش که فی الارض اله و فی السماء اله به چه معناست میگوید:
اله مساوی آدم با توان بالقوه و رب مساوی ( آدم با توان بالفعل است؛ بعد از فهم این، توان بالقوه به بالفعل در میآید فی ارض و سماء به عالم ملک مربوط است؛ خالق آن هم روحالقدس است. بعد از جهنم توان بالقوه تبدیل به بالفعل میشود و ما از «اله بودن» به سمت «رب بودن» سوق پیدا میکنیم.ما تا زمانی که با ارض و ملک سروکار داریم، هنوز بالقوه هستیم ولی وقتی که وارد جهنم شدیم و عبور کردیم، بالفعل میشویم.[67]
وی همچنین در مقالة «آزمایش آخر» از قول خداوند میگوید:
...اینبار همۀ قدرت خود را در اختیار شما بگذارم !!..؛ وقتی که همۀ قدرت خود را به شما ببخشم! فقط در آنجاست که مفهوم بخشندۀ مهربان را خواهید فهمید. حال من هستم و شما. آیا با داشتن همۀ قدرت من و احساس بینیازی، باز هم طالب من خواهید بود؟ بهزودی یقین حاصل میکنید که شما خدا هستید...؛ آن زمان که شما اینگونه خدا شدید، میخواهید بدانید که با من چه خواهید کرد؟[68]
در اینجا خداوند و قدرت او محدود و انتقال قدرت لایزال الهی به دیگران ممکن دانسته شده است!!
وی در ادامه میگوید: برخی از شما پس از کسب اطمینان از خدا بودن خود و احساس بینیازی نسبت به من خواهیدگفت: «حالا که خدا هستیم و بینیاز به او، چرا برای خود خدایی نکنیم؟»و فقط عدۀ اندکی خواهند بود که خدایی در وحدت را انتخاب کرده، بهسوی من آمده، با من به وحدت میرسند.
بلی! خدای در وحدت و خدای در کثرت، آخرین آزمایش است و شما کدام را انتخاب خواهید کرد؟[69]
طاهری در بخشی از مقاله از قول خداوند با تحکم و اطمینان میگوید: « بهزودی یقین حاصل میکنید که شما خدا هستید!»[70]
وی همچنین در بخش دیگری از مقاله خود اینگونه میآورد:
در آخرین مرحله، سئوالی هست که حالاکه خدا شدی با او هستی یا برای خودت میخواهی خدایی کنی؟ در آنجا ما خودمان رب هستیم، اگر بله را بگوییم دیگر رب هستیم، ما «ربالناس» میشویم![71]
جمع بندی
تکیهگاه عرفان حلقه، شعور کیهانی است و خداوند تحتالشعاع بحث از شعور کیهانی مورد اشاره قرار میگیرد. «همۀ انسانها میتوانند در هوشمندی و شعور حاکم بر جهان هستی به توافق و اشتراکنظر رسیده، پس از آزمایش و اثبات آن، به صاحب این هوشمندی که خداوند میباشد، برسند.[72]
در این مجموعه از اصول و آموزهها، ناشناختنی پنداشتن خداوند به کمک جایگزینی شعور کیهانی و کنار گذاشتن، کمرنگ کردن معرفت خدا و عشق به او آمده است و به این ترتیب تمام تکیۀ این عرفان از خداوند به شعور کیهانی که شعور هستی مادی است، منتقل و محدود میشود.
انسان نمیتواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ راهی توانا به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان میشود و انسان معشوق میباشد و مشمول عشق الهی؛ و انسان میتواند تنها عاشق تجلیهای الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود.[73] و تجلیات الهی مساوی شعور کیهانی.[74]
بنابراین انسان تنها میتواند هوشمندی هستی مادی را بشناسد و به آن عشق بورزد. این شالودۀ غیرالهی که به لحاظ روشی بر روی یافتن قدرت درمانگری بهعنوان راه خداشناسی تکیه میکند، در مقام هدفگذاری کاملاً از خداوند دور شده و این طور بیان میدارد که:
«درمانگری، بهعنوان یک روش تجربی برای درک عرفانی موضوع کمال، در راه رسیدن به اهداف زیر مورد استفاده قرار میگیرد: شناسایی و آشنایی عملی با هوشمندی حاکم بر جهان هستی (شعور الهی)، رهایی از گرفتاری در خویشتن، خدمت به خلق و انجام عبادت عملی، شناختن گنج درون و تواناییهای ماورایی، انسانشناسی (به عنوان بخشی از خودشناسی)، حرکت در جهت نزدیکی به دیگران و فراهم نمودن امکان وحدت».[75]
در این اصل از اساسنامۀ حلقه که به هدفگذاری مربوط میشود، محوریت هوشمندی هستی مادی یا شعور کیهانی بهصورت انحصار اهداف در گرایش به قدرتهای ماورایی، استفادۀ عملی از قدرت هوشمندی کیهانی و نزدیکی انسانها به هم بروز پیدا کرده است. نکتۀ مهم و قابل توجه در این اهداف این است که هیچ نامی از خداوند برده نمیشود و قدرت شعور کیهانی از نقشی اصلی برخوردار شده است.
با اینکه این اهداف نوعی خودمداری و انسانمحوری را به نمایش میگذارد، اما تحلیل این اهداف در بافت کلی اصول و آموزههای عرفان حلقه، گویای نقش محوری شعور کیهانی است. تکیه بر شعور کیهانی به جای تکیه به خداوند، مبانی انسانشناسی حلقه را تحت تأثیر قرار داده است؛ چنانکه از این منظر انسان فراتر از وجود شخصی خود در بستر هستی مادی، شعور و انرژی کیهانی تعریف میشود.
پانوشت : ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. طاهری، 2011 الف،180.
[2]. ابنعربي از اصطلاح سايه نيز استفاده ميكند: «... نسبت غير حق (سوي الحق) يا آنچه جهان (العالم) ناميده ميشود، بهحق مانند نسبت سايۀ انسان به اوست؛ يعني جهان سايۀ خداست» (فصوصالحكم، فص 9، ص101).
[3]. طاهری1388ب،25-20.
[4]. همان،26.
[5]. ايزوتسو1379، 31.
[6]. کاکایی این مطلب را از کتاب فتوحات مكيه ج3، ص429 بازگو میکند. كاكايي1382، 230.
[7]. طاهری1388ب،27.
[8] - Stephen Hawking
[9]. به نقل از aftabnews.ir، کد خبر: ۱۰۸۰۸۴
[10]. طاهری در کتاب انسان از منظری دیگر صفحههای 40 ـ42 نکاتی درخصوص بیگبنگ، سیاهچالۀ عظیم و... مطرح میکند که با دیدگاههای هاوکینگ مطابقت داشته و بهنظر میرسد از آن اقتباس کرده باشد.
[11]. طاهری1388الف،58و ب، 1387.
[12]. طاهری1388ب،67.
[13]. ماتریالیستها دنیای بیابزاری را در مقابل دنیای ابزاری تعریف میکنند. بنابه اعتقاد ماتریالیستی عرفان و دنیای بیابزاری در برابر دنیای ابزاری تعریف شده که همه چیز را مادیگرایانه میبیند و از آنجا که با شکست دیدگاههای مادی گرایانه در مقابل عشق، محبت، ایثار، هیجان و... مواجه شدند، آنها را متأثر از دنیای بیابزاری دانستند. طاهری نیز در آموزههای به اصطلاح عرفانیِ خود پلههای مسیر حرکت انسان را در دو پلۀ عقل (دنیای ابزار) و پلۀ عشق(دنیای بیابزرای) دانسته و همواره بر پلۀعشق تأکید خاص دارد. (ر.ک: کتاب انسان و معرفت، ص 49 ـ 56.
[14]. طاهری1388ب،78.
[15]. طاهری1388الف،83وب79.
[16]. چون بيمار شوم او مرا درمان مىبخشد. شعرا/80
[17]. برگرفته از کتاب نگاهی متفاوت به عرفان حلقه، فصل سوم، حمیدرضا مظاهری سیف.
[18]. طاهری1388ب،15.
[19]. همان، 67.
[20]. همان،23.
[21]. همان.
[22]. طاهری1388الف،59.
[23]. همان،80.
[24]. طاهری، 1388الف،15.
[25]. طاهری 1388ب،27.
[26]. اسراء/44.
[27]. طاهری1388ب،26.
[28]. فیلیپ برگ،1989، 159.
[29]. شایگان1389.
[30]. کاپرا1375، 71و72.
[31]. کتاب جهان هولوگرافیک، معرف جهانی است که هر ذرۀ آن ویژگیهای کل آن را در خود دارد و بسیاری از مفاهیم متافیزیکی را که ریشه در فلسفه و عرفان شرق دارد، در قالب زبانی روشن و امروزی باز میشناسد. بهنظر میرسد این کتاب نیز در آموزههای طاهری تأثیری بسزا داشته است.
[32]. تالبوت1389، 43.
[33]. همان:4و5.
[34]. طاهری1388ب،43.
[35].(فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ، لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ) (غاشیه،21و22).
[36]. احزاب،6.
[37]. طاهری2011الف،174.
[38]. غزل 323 دیوان شمس.
[39]. اعراف،180، اسراء،110، طه،8، حشر،24.
[40]. برگرفته از مقالۀ علی ناصریراد.
[41]. طاهری1388الف،124.
[42]. اخلاص.
[43]. حشر،20.
[44]. حشر، 20.
[45]. حدید،4.
[46]. حدید، 4.
[47]. طاهری1388الف،124.
[48]. مائده، 54.
[49]. آل عمران،31.
[50]. بقره/165.
[51]. طاهری1388الف،139.
[52]. همان.
[53]. جلسه دوم کمیته عرفان.
[54]. همان.
[55]. جلسه کمیته دوم عرفان حلقه.
[56]. (وَ للَّهِ الاَسمَاءُ الحْسنى فَادْعُوهُ بهَا..) خدا را نامهاى نيكوتر است او را بدانها بخوانيد ( اعراف/180).
[57]. بقره، 255 و آلعمران،2.
[58]. طه،111.
[59]. صوت طاهری در ezharezohor.blogfa.com.
[60]. مائده، 17.
[61]. طاهری2011ج، 203.
[62]. فجر، 28.
[63]. نجم،14.
[64]. قمر، 55.
[65]. جلسۀ هشتم کمیته عرفان.
[66]. جلسۀ دهم کمیته عرفان.
[67]. جلسۀ نهم کمیته عرفان.
[68]. طاهری2011د،203-205.
[69]. همان.
[70]. همان.
[71]. همان، 205.
[72]. طاهری 1388الف، 58.
[73]. همان،124.
[74]. همان،63.
[75]. همان،106-107.
فهرست منابع : ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قرآنکریم، کلامالله، ترجمۀ آیتالله مکارم شیرازی، چ3، بیروت، مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی ایران، 1390.
2. طاهری، محمدعلی، اسب تروا، بیجا، موسسۀ عرفان کیهانی(حلقه).
3. ــــــــــــــــــ عرفان کیهانی(حلقه)، چ 6، قم، اندیشۀ ماندگار، 1388.
4. ــــــــــــــــــ انسان از منظری دیگر، چ9، بیجا: انتشارات عرفان کیهانی، 1388.
5. ــــــــــــــــــ موجودات غیرارگانیک، آمریکا، Create Space، 2010.
6. ــــــــــــــــــ انسان و معرفت، ارمنستان، گریگور تاتواتسی، 2011.
7. ــــــــــــــــــ چند مقاله، ارمنستان، گریگور تاتواتسی، 2011.
8. صوت و فیلم طاهری در ezharezohor.blogfa.com.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: مقالات عمومی، ،

